پسر یک شیخ عرب برای تحصیل به آلمان
رفت. یک ماه بعد نامه ای به این مضمون برای پدرش فرستاد:
«برلین
فوقالعاده است، مردمش خوب هستند و من واقعا اینجا را دوست دارم، ولی یک
مقدار احساس شرم میکنم که با مرسدس طلاییم به مدرسه بروم در حالی که تمام
دبیرانم با ترن جابجا میشوند.»
مدتی بعد نامهای به این شرح همراه
با یک چک یک میلیون دلاری از پدرش برایش رسید:
«بیش از این ما را
خجالت نده، تو هم برو و برای خودت یک ترن بگیر!»
خیلی برام جالب بود وقتی خوندم تکون عجیبی خوردم ...
اون پسره کجا بود و پدر...
هفت خوانعشق را عطار گشت
ما هنوز اندر خم یک کوچه ایم
به ملکه آنتوان گفتند مردم نان ندارند بخورند در پاسخ گفت خب چرا کیک نمی خورند!!!!!!!!!!
البته بهتر بود میگفتید یکی از آقازادههای جمهوری اسلامی..که البته طنز بسیار بسیار تلخی میشد..
تقصیر من نیست!!!